بسم الله الرحمن الرحیم
ستایش تنها مخصوص خدایی است كه او را حمد میكنیم، از او یاری میجوییم، از او پوزش گناه میطلبیم و از بدیهای جان و زشتیهای كردارمان به او پناه میبریم. هر كه را او هدایت كند، كسی توان گمراه کردن ندارد و هر كه را او گمراه كند هیچ كس، نمی تواند هدایت کند. گواهی می دهم كه هیچ معبودی جز «الله» وجود ندارد و یکتاست و بی شریك.ّ و گواهی می دهم كه محمد(صلّی الله علیه و آله) بنده و فرستادۀ اوست.
«یا أیّها الذین آمنوا اتقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ إلّا و أنتم مسلمون»؛ «ای كسانی كه ایمان آوردهاید، از خدا آن گونه كه حق پروا كردن از اوست، پروا كنید؛ و زینهار، جز مسلمان نمیرید.»[1]
«یا أیّها النّاس اتّقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منها رجالا كثیرا و نساء. و اتقوا الله الذى تساءلون به و الأرحام. إنّ الله كان علیكم رقیبا»؛ «ای مردم، از پروردگارتان پروا دارید همو كه شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را نیز از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراكنده كرد و از خدایی كه به نام او از همدیگر درخواست می كنید پروا نمایید. و نیز از قطع رابطه با خویشاوندان خویش بپرهیزید كه خداوند همواره بر شما نگهبان است. »[2]
«یا أیّها الذین اتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً یصلح لكم أعمالكم و یغفر لكم ذنوبكم و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً»؛ «ای كسانی كه ایمان آورده اید از خدا پروا دارید و سخنی استوار بگویید تا اعمال شما را به صلاح درآورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید و هر كس خدا و پیامبرش را فرمان برد قطعاً به رستگاری بزرگی نایل آمده است.) [3] ،[4]
به اعتقاد من تقریب میان مسلمانان، تنها با به كارگیری روشی صحیح و بدون نقص در گفتگو محقق می شود.
اگر ما در طراحی روشهای گفتگو، میان مسلمانان، ابتكار عمل نورزیم و در قالبریزی، نوسازی شیوهها و تبدیل آنها از قالبهای سنّتی به شكلهای جدید و با كارآیی بیشتر نكوشیم، نه تنها از گفتگوهای تقریبی میان مسلمانان، نتیجۀ مطلوب را به دست نمی آوریم بلكه فاصله ها بیش از گذشته خواهد شد و تفرقۀ میان مسلمانان شدیدتر میگردد. گفتگو میان مذاهب اسلامی دارای افقهای گستردهای است كه باید با رویكردی باز به آن داشت. بنابراین گفتگو :
اولاً : روشی است برای تقریب میان مذاهب اسلامی: از یك سو میان اهل سنّت و شیعه، از سوی دیگر میان مكتب تشیّع و وهّابیت و از جهت دیگر میان وهّابیت و سایر مذاهب اهل سنّت.
بدون شك اگر آرمان تقریب محقق شود، بزرگترین مشکل رویاروی مسلمان در دوران معاصر، حل خواهد شد.
ثانیاً : شیوه ای است برای رویارویی با تمامی توطئههایی كه برای دستهبندی و ایجاد تفرقه میان مسلمانان پردازش شده است. توطئههایی كه میكوشد مسلمانان را به گروهها و دستههای پراكنده تبدیل كرده، پیكرۀ جامعه اسلامی را پاره پاره نموده و سرانجام امّت اسلامی را به مرداری از هم گسیخته، بدل نماید.
در حقیقت این كتاب تلاشی است برای برطرف کردن برخی نقطههای منفی و تاریك در فرآیند گفتگوهای مذهبی میان مكتب تشیّع و وهّابیت. این كتاب با استفاده از تجربۀ گفتگوهای بنده با وهّابیان در مدت زمانی بیش از دوازده سال و همچنین با توجه به سابقۀ من در اعتقاد به وهّابیت نگاشته شده. من در كشور یمن در كلاس درس عالمان بزرگ وهّابی شركت میكردم و سپس برای ادامۀ تحصیل به عربستان سعودی مسافرت كردم. من وهّابی بسیار متعصبی بودم و در این اعتقاد تا جایی پیش رفتم كه در تكفیر شیعیان كتابی را با نام "الصلة بین الاثنی عشریة و فرقة الغلاة"؛ (پیوند میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان) نوشتم. بعد از این كه مذهب وهّابیت را ترك كردم و به شیعه گرویدم، كتابی را با عنوان "حقائق المذهب الإثنى عشریة و خصائصه أو رحلتی من الوهّابیة إلى الإثنی عشریة"؛ (حقایق و ویژگیهای مذهب تشیّع یا داستان سفر من از وهّابیت به تشیّع) نگاشتم. به همین جهت وقتی از گفتگو با وهّابیان سخن میگویم، دربارۀ مذهبی سخن میگویم كه خود یكی از متعصبترین افراد آن بودهام و به شكل طبیعی در گفتگو با آنان، بنده بهترین شیوه را می شناسم.
لازم است به مسالۀ بسیار مهمی اشاره كنم: در گفتگو با وهّابیان توجه به چند مساله و رعایت آن ضروری است:
باید طرف وهّابی را متقاعد كرد كه گفتگو دربارۀ یك آیۀ از قرآن یا یك روایت انجام شود نه در یك موضوع. حتی باید طرف را متقاعد كرد كه گفتگو را بر یك بخش از آیه و یا روایت در یك موضوع محدود كنیم، زیرا تفکّر وهّابی(با توجه به میزان بالای شبهات) قابلیت فهم همۀ ابعاد مذهب تشیّع را ندارد. تنها با گفتگویی تدریجی، گام به گام، آیه به آیه و روایت به روایت می توانیم به این هدف برسیم. لازم است پیش از آغاز گفتگو با وهّابیان، ضرورت التزام به این شیوه را برایشان روشن كنیم.
با استفاده از این شیوه، گفتگو روشمند و علمی خواهد بود. در هیچ یك از نقطه های جهان و مراكز دانشگاهی، نمی پذیرند كه موضوع پژوهش، كلّی باشد؛ بلكه از دانشجو می خواهند كه تحقیق را در محدودۀ كوچكی از یك موضوع ارائه كند؛ زیرا هر چه موضوع پژوهش كوچكتر و جتر باشد، تحقیق كارآمدتر بوده، قوّت علمی بیشتری خواهد داشت. ولی اگر در گفتگو با وهّابیان یك موضوع عام و گسترده دامنه انتخاب شود، آن ها نمی توانند حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را درك كنند.
اگر گفتگو با وهّابیان را با موضوعی غیر از حدیث ثقلین[5] آغاز كنید، مرتكب اشتباه بزرگی شده اید. زیرا اگر سایر فضایل امیرمومنان را برای آنان بازگو كنید در پاسخ مدعی می شوند، برای دیگران هم فضایلی روایت شده است.
به همین جهت باید برای تفكّر وهّابی روشن كرد معنای روایاتی كه فضایل صحابه را- به جز امیر مومنان– بیان می كنند، این نیست كه می توان به آنان تمسّك كرد و بر اساس دیدگاه و كردارشان، عمل كرد. در حالی كه حدیث ثقلین بیان می كند واجب است به حضرت علی(علیه السلام) تمسّك كرد. این حدیث را امام مسلم-رحمه الله- در باب«ما ورد عن النبى فى الإمام على» نقل كرده است.
اگر طرف وهّابی درخواست كرد گفتگو از میان موضوعات قرآنی باشد، باید گفتگو با او را از آیۀ تطهیر آغاز كنید، نه از آیۀ ولایت و یا آیه های دیگر. این شیوه بر اساس نكته های فراوان علمی به دست آمده كه در این بخش از كتاب مجال بیانشان نیست.[6]
مهمترین دلیل این پیشنهاد این است كه میان آیۀ تطهیر و حدیث ثقلین پیوندی محكم وجود دارد و به همین دلیل، تمام نویسندگان اهل سنّت در كنار بیان آیۀ تطهیر و حدیث كساء، حدیث ثقلین را هم ذكر كرده اند. هیچ مسلمانانی نیست كه پیوند محكم میان حدیث ثقلین و حدیث كساء را نشناسد. تحقیق دربارۀ آیۀ تطهیر ناخودآگاه، ما را به بررسی حدیث كساء و حدیث ثقلین می كشاند.
3. محور سوم در گفتگو با وهّابیان دربارۀ نقش بنی امیه در جداسازی اهل سنّت از اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.
وهّابیان برای پراكنده سازی مردم از مكتب اهل بیت(علیهم السلام) به برخی مباحث دامن می زنند مانند: افسانۀ وجود داشتن قرآنی دیگر نزد شیعه و افسانه های دیگر كه به مكتب اهل بیت(علیهم السلام) نسبت می دهند و تلاش می كنند به این وسیله میان مردم و مكتب اهل بیت(علیهم السلام) جدایی بیافكنند. لازم است در چنین گفتگوهایی از پرداختن به این نوع مسایل پرهیز كرد.
آنچه باعث شده به این نتیجه برسم و نقطۀ شروع گفتگو با وهّابیان را ضرورتاً حدیث ثقلین بدانم، این است كه حدیث ثقلین- بنا به تحقیق و استقرای فراگیری كه داشته ام- عامل اساسی انتقال بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت به مذهب شیعۀ دوازده امامی شده است.
به همین جهت ضروری است گفتگو با آنان پیش از هر موضوعی، دربارۀ حدیث ثقلین باشد و هر گفتگویی با آنان، اگر با حدیث ثقلین آغاز نشود، ثمربخش نخواهد بود و باعث انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) نخواهد شد، در حالی كه تنها هدف ما از گفتگو با وهّابیان، انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و یا تقریب میان آنان و شیعیان است. بدون شك بسیاری از وهّابیان خواستار شناسایی حقیقت هستند و اگر حقیقت را بشناسند از آن پیروی خواهند كرد.
به همین جهت ما شیوۀ برخی از شیعیان را در گفتگو با وهّابیان نمی پذیریم زیرا با استفاده از راهبرد آنان، نمی توان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) را به وهّابیان شناساند و همچنین نمی توان میان شیعه و وهّابیت تقریب ایجاد كرد؛ بلكه این شیوه آنان را از حقیقت دورتر می كند[7] و رشته های وحدت اسلامی را پاره پاره می كند. برخی از شیعیان نسبت به برداران وهّابی خود بدبین هستند و می پندارند كه وهّابیان معانداند و حق پذیر نیستند. این پندار ستم بزرگی نسبت به وهّابیان است. همان طور كه قبلاً گفتم بنده هم جزو معتقدان به اندیشه وهّابی بوده ام ولی با شناختن حقیقت، وهّابیت را رها كرده، پیرو مكتب تشیّع شدم. به همین جهت معتقدیم در صورتی كه بیشتر وهّابیان حقیقت مكتب تشیّع را بشناسند، مكتب وهّابیت را رها كرده و از حقیقت پیروی می کنند.
این كتاب بر مبنای نیك انگاری به وهّابیان نگاشته شده است، زیرا اگر با نگاه مثبت به آنان ننگریم، گفتگوی با آنان هم نتیجۀ مثبتی به دنبال نخواهد داشت.
من با توجه به تجربۀ دوازده سالۀ خود در مناظره با وهّابیان و همچنین با توجه به تحقیقاتی كه در این موضوع داشته ام به این نتیجه رسیده ام كه در این فضا، خشونتی بی سابقه حكمفرما شده است.
درست است كه در گذشته میان اهل سنّت و شیعیان اختلاف هایی وجود داشته است ولی هیچ گاه این اختلاف به سطح اختلاف وهّابیت و تشیّع نرسیده است. با ظهور «محمّد بن عبد الوهّاب» و به دنبال تاثیرگذاری دست های استعمار صلیبی، این اختلاف بسیار ریشه دارتر شد، زیرا این استعمار بود كه از ثمرات این درگیری به سود خود بهره برداری می كرد. این گسل و جدایی روز به روز عمیق تر می شد و كار به جایی رسید كه رشتۀ هر نوع ارتباط دینی میان تشیّع و وهّابیت از هم گسسته شد. شرایط به گونه ای درآمد كه امروز بر لبۀ پرتگاه ایستاده، به جنگی پر تب و تاب ولی بی فایده مشغول شده ایم، جنگی كه سرانجام نه پیروزمندی دارد و نه شكست خورده ای! تنها بهره بردار این معركه، استكبار صلیب به دوش جهانی است. به همین دلیل هم بود كه در زمان تاسیس مجمع تقریب بین مذاهب، این مركز با مخالفت سازمانهای دست ساز استعمار روبه رو شد.
و این جنگ تلخ روزبه روز شعله ورتر شد تا جایی كه تیرهای این مبارزه، به ارزشمندترین مقدّسات اسلام یعنی قرآن كریم اصابت كرد.
بنابراین بر ما واجب است برای نجات این گفتگو به طرحی علمی دست یازیم، تا بتوانیم از مقدّسات اسلامی خود حفاظت كنیم و آن ها را از آثار نامبارك این مجادلات پر تنش در امان نگه داریم.
به همین دلیل از زمانی كه به مذهب تشیّع گرویدم، بیشترین تلاش خود را برای نزدیك سازی این دو مكتب به كار گرفته ام، زیرا درك كرده ام، دست های پنهانی در تلاش است تا با ایجاد اختلاف میان این دو مذهب پرارزش، در بین امّت اسلامی چند دستگی ایجاد كنند. در این كتاب كوشیده ام مبنایی صحیح را برای گفتگو میان تشیّع و وهّابیت پایه ریزی كنم. بنا به دیدگاه من در صورتی كه این روش پی گیری نشود، گفتگو و مناظره میان ما بی نتیجه خواهد بود.
این روش مبتنی بر سه مرحلۀ اساسی در گفتگو است. این مرحله های سه گانه را دانشمندان علم جامعه شناسی پی ریزی كرده و مادی گرایان و الاهیون همگی آن را پذیرفته اند. این مراحل گام هایی نو هستند كه از دانش جامعه شناسی و روانشناسی به دست آورده ام و بر گفتگوی میان شیعه و وهّابیت تطبیق كرده ام. اندیشه الاهی و مادی هر دو این مراحل را می پذیرند. برای محافظت از آرمان وحدت اسلامی میان تشیّع و وهّابیت، پذیرش این مراحل سه گانه، امری اجتناب ناپذیر است.
به زودی در همین كتاب، این مراحل سه گانه را تشریح خواهیم كرد.
بزرگترین مشكل این گفتگو این است که اساسی ترین شرط گفتگو رعایت نشده یعنی محتوا و معنای مورد نظر از اصطلاح های به كار گرفته شده در گفتگو، روشن نیست. در هر نوع گفتگویی اگر قصد داریم به نتیجه ای برسیم، باید معانی مورد نظر را روشن و شفاف بیان كنیم، به ویژه در جایی كه دو سوی گفتگو مسلمان هستند.
نكتۀ قابل توجهی كه به نظر من رسیده این است كه برخی از واژگان پركاربرد در این گفتگو لفظ مشترك هستند، از نظر ساختار لفظی یكسان می نمایند ولی میان معانی قصد شده از آنها اختلاف فاحشی وجود دارد. از این قبیل است اصطلاح «عصمت» و یا «تقیه» و برخی واژه های دیگر. عصمت در نگاه وهّابیت با عصمت در نظرگاه شیعه اختلاف جوهری دارد: عصمت در اندیشۀ وهّابیت ملازم با مفهوم نبوّت است در حالی كه به نظر شیعه تلازمی میان عصمت و نبوّت وجود ندارد همانطور كه حضرت مریم (سلام الله علیها) پیامبر نبود ولی معصوم بود. بنابراین عصمت حضرت علی (علیه السلام) به اعتقاد شیعه از این جهت، مشابه با عصمت حضرت مریم است.
به دلیل همین چندگانگی در تفسیر اصطلاح ها، مسالۀ تقریب میان تشیّع و وهّابیت محقق نشده است.[8]
این كتاب تلاش دارد میان جمعی از امّت اسلامی یعنی شیعیان و وهّابیانی كه در فضای گفتگوهای مذهبی قرار دارند، تقریب ایجاد كند. به امید این كه برای همگان روشن شود میان تشیّع و وهّابیت مشتركات فراوانی وجود دارد.
در حقیقت كسانی كه معتقدند تقریب میان تشیّع و وهّابیت امكان پذیر نیست نه حقیقت مكتب تشیّع را به خوبی شناخته اند و نه حقیقت مذهب وهّابیت را.
این كتاب كوششی است برای تقریب میان دو فرقۀ بزرگ اسلامی و تلاشی است برای زدودن دشمنی های موجود میان وهّابیت و تشیّع. كوششی است نو در روشن سازی و تبیین نقطه های مشترك میان این دو گروه بزرگ اسلامی. هر دو گروه نیز مطمئن هستند که هیچ كدام توان نادیده گرفتن دیگری را ندارد.
خدا را سپاس می گوییم که عقلای قوم در دو مذهب، به یكدیگر احترام می گذارند. عالمان این دو فرقه هر كدام حق گزینش را دارند همانگونه كه حق دارند دیدگاهی را که از طرف مقابل نپذیرفته اند، نقد کنند.
در حقیقت آن چه مرا به تقریب میان تشیّع و وهّابیت و دعوت به این تقریب تشویق كرد، حركت تقریب میان اهل سنّت و شیعه بود كه در آغاز این قرن رشد كرد.
ضروری است پیروان هر دو مذهب از جایگاه احترام متقابل به هم نگاه كنند و بدیهی است چنین نگاهی باعث می شود دیدگاه اسلامی طرف مقابل را بپذیریم و به آینده ای بهتر در ارتباط میان مذهب تشیّع و وهّابیت دست یابیم.
در پایان این مقدمه لازم است نكته ای مهم و ضروری را درمورد گفتگو با آنان دربارۀ حدیث ثقلین یا حدیث دیگر گوشزد كنم: لازم است پیش از آغاز گفتگو، طرف وهّابی اعلام كند كه به اعتقاد اهل سنّت دربارۀ شیعه ملتزم است و شیعۀ دوازده امامی را جزو فرقه های اسلامی می داند. باید برای او روشن كنیم كه گفتگوی میان وهّابیت و تشیّع گفتگویی بین دو مذهب از مذاهب اسلامی است. اگر طرف مقابل بر تكفیر شیعیان اصرار داشت باید برای او روشن كنیم كه شیوۀ اهل سنّت در رویایی با شیعه این گونه نبوده و او در مساله تعامل با شیعه و همچنین تعامل با سایر مذاهب چهار گانۀ اهل سنّت از روش آنان جدا شده است، و اگر باز هم بر تكفیر شیعه پافشاری می كرد، لازم است از مناظرۀ با او اجتناب كرد و ادامه گفتگو با او صحیح نیست نه دربارۀ حدیث ثقلین و نه دربارۀ موضوع دیگر.
ضروری است به نكتۀ مهمّ دیگری در موضوع گفتگو دربارۀ صحابه اشاره كنم : به نظر من اشتباه است قبل از طرح حدیث ثقلین، بحث صحابه را پیش بكشیم زیرا مسالۀ صحابه، به سبب مخالفت آنان با حدیث ثقلین مطرح شده است، بلكه بنده معتقدم گفتگو دربارۀ هر یك از شبه های مطرح شده دربارۀ شیعه، تنها زمانی صحیح است كه ابتدا دربارۀ حدیث ثقلین مناظره كرده باشیم. زیرا تنها دلیل به وجود آمدن تمامی شبه های مطرح شده دربارۀ مذهب اهل بیت، رویگردانی برخی از مسلمانان از حدیث ثقلین بوده است.
هنگامی كه بحث با وهّابیان دربارۀ حدیث ثقلین به سرانجام رسید، گفتگو را دربارۀ حدیث كساء آغاز می كنیم و در مرحلۀ بعد دربارۀ حدیث «اثنی عشر» به گفتگو می نشنیم.
این سه حدیث یعنی «حدیث ثقلین+حدیث كساء+حدیث اثنی عشر» علّت اساسی تحول فكری بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت و پذیرش تشیّع گشته است. بنابراین لازم است در ابتدا و پیش از گفتگو دربارۀ شبهه های پراكنده شده به دست دشمنان تشیّع، این احادیث سه گانه، موضوع مناظره قرار گیرند.
در این جا فراموش نمی كنم از مادر بزرگم «امّ ابراهیم» و همچنین از مادرم «امّ عصام» كه در دیار غربت، مایۀ آبادی خانه مان و خیر وبركت آن بودند، كمال تشكر را به جا آورم... دوری از شما برایم بسیار سخت است ولی چهرۀ شما همیشه در ذهنم نقش بسته و همراه من است... معتقدم اگر دعای شما نبود معلوم نبود كه خداوند برای من چه تقدیری را رقم می زد؟!
وهمچنین از همسر عزیزم «امّ یوسف» به خاطر رنجی كه در این مدت طولانی یعنی زمان نگاشتن[9] این كتاب و كتاب «رحلتى من الوهّابیة الی اثنی عشریة»[10] كشید، تشكر می كنم. سپاسگزاری من از آنان كمترین هدیه ای است كه می توانم به ایشان تقدیم كنم. پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله) می فرمایند: «لا یشكر الله من لا یشكر الناس»؛[11] (هر كس از مردم سپاسگزاری نكند خدا را سپاس نكرده).
«و أفوّض أمری إلی الله إنّ الله بصیر بالعباد»؛[12] (امر خود را به خدا می سپارم زیرا نسبت به امر بندگان بیناست.)
و از خداوند تعالی خواستارم این كتاب را برای دیگران سودمند قرار دهد.
و آخرین كلام ما سپاس خداوند جهانیان است.
عصام علی یحیی عماد- صنعاء- 1412هـ . ق[13]، [14]
چگونه مذهب تشیّع را به وهّابیان ارائه كنیم؟
در كتاب «رحلتی من الوهّابیة إلی الإثنی عشریة» توضیح داده ام چه عواملی باعث شد مذهب وهّابیت را ترك كنم در حالی كه امام جماعت یكی از مساجد وهّابیان شده بودم و در مساجد آنان تدریس می كردم. در این كتاب به زودی حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را به گونه ای ارائه می كنم كه مشكلات و شبه های فكری وهّابیت را در رد مذهب شیعه حل كند. به نظر من تا این مشكلات حل نشوند، امكان ندارد گفتگوی با وهّابیان نتیجه بخش باشد.
برای درمان اندیشه وهّابیت در رابطه با چگونگی تعامل با مذهب شیعه به نظر من رسید تا عقاید تشیّع را در سه مرحلۀ اساسی بیان كنم. لازم است ترتیب این مراحل سه گانه را رعایت كنیم در غیر این صورت، شبه های فكری وهّابیت درمان نمی شود و فرصتی برای آنان مهیا نمی شود تا حقایق و ویژگی های مذهب شیعه را بشناسند.
همچنین ضروری است برای وهّابیان روشن كنیم عدم توجه به این مراحل سه گانه و عدم التزام به این ترتیب، همان عاملی است كه روش وهّابیت را در بررسی حقایق و ویژگیهای تشیّع از روش سایر اهل سنّت منحرف کند.
و به دلیل خروج وهّابیت از روش اهل سنّت در بررسی عقاید شیعه، وهّابیت چهره ای از شیعه ترسیم كرده كه هیچ شباهت و ارتباطی با تصویر ترسیم شده توسط پیشینیان اهل سنّت ندارد.
اهمیّت این پژوهش از این جهت است كه بنده تا كنون تحقیقی علمی را مشاهده نكرده ام كه به موضوع «روشی نو و صحیح در گفتگوی اعتقادی با مذهب وهّابیت» پرداخته باشد یا این كه در موضوع «تفاوت میان روش وهّابیان و شیوۀ گذشتگان اهل سنّت در مواجهه با مذاهب اسلامی» پژوهش كرده باشد. به طور قطع مسالۀ مهمی باعث شده در موضوع شناساندن «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» میان پیشینیان اهل سنّت و وهّابیان اختلاف شدید ایجاد شود.
شكی نداریم كه علّت این اختلاف به تفاوت «طبیعت» روش اهل سنّت و «طبیعت» روش وهّابیت بازگشت دارد. باز هم جای هیچ شبهه ای نیست كه میان این طبیعت و تصویری كه از حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع ترسیم كرده اند، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. در حقیقت دربارۀ این حقایق، تاویل های باطلی انجام می شود، به گونه ای كه این تاویلها، حقایق تشیّع را از حالت حقیقی و چهره واقعی خود فرسنگها دور می کند، ویژگی ها تشیّع را با روش و شیوه ای غیر علمی و همراه با مغالطه های پنهان عرضه می کند و در نتیجه باعث وجود آمدن تحریفها و زشت نمایهایی از مذهب تشیّع می گردد.
تنها هنگامی كه با روشی علمی و متّكی به پژوهش مقارن، به ترسیم اهل سنّت و تصویرگری وهّابیت از (حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع) نگریستیم، می توانیم نقش «طبیعت روش» را در تاثیرگذاری بر ترسیم و ارائۀ حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع بشناسیم.
شایسته است پژوهشگری كه قصد دارد با رعایت انصاف علمی دربارۀ عقاید تشیّع تحقیق كند، میان واقعیّتها و حقایق تشیّع با روشها و شیوه هایی كه در بررسی تشیّع گرفتار اشتباهات بزرگی شده اند، تفاوت اساسی قائل شود و توجه داشته باشد این روش ها به دلیل همین اشتباهات ما را در فهم حقیقت تشیّع به انحراف كشانده اند. ضرورت دارد تفاوت میان ذات تشیّع و شیوه های تحقیق دربارۀ آن را بشناسیم. از همین نقطه نظر اهمیّت ارائۀ شیوه ای صحیح و بی نقص برای پژوهش در اندیشه های مذهب تشیّع روشن می شود.
ما با روش وهّابیت در بررسی تشیّع مخالف هستیم و در برخی از جوانب با شیوۀ پشینیان اهل سنّت و برخی امروزیان آنان موافقیم.
روش ما در ارائه و ترسیم حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع، از سه مرحله گذر می كند. لازم است به این مراحل ملتزم باشیم تا از لغزشهایی كه وهّابیان در شناسایی حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع مرتكب شده اند، در امان بمانیم.
من مراحل سه گانۀ این روش را با هدف ارائۀ حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع به وهّابیان برگزیده ام با این امید كه بتوانند این حقایق را فهمیده و درك كنند. در این كتاب هم همین ترتیب رعایت شده:
مرحلۀ نخست: «شناخت انتسابی مذهب تشیّع»[15]
در این مرحله به بررسی اسباب و عوامل لغزش وهّابیان در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع می پردازیم و به تعبیر دیگر اسباب و علل خلط وهّابیت میان تشیّع و فرقۀ غالیان را بررسی می كنیم.
این اسباب و عوامل به دو بخش تقسیم می شود:
بخش اول: اسباب و عواملی كه به جهالت پیروان مذهب وهّابیت، بازگشت دارد. كه شامل سه سبب زیر است:
سبب اول: نشناختن مفهوم «غلو»؛
سبب دوم:نشناختن مفهوم مذهب تشیّع؛
سبب سوم: نشناختن موضع تشیّع در برابر غلو و فرقه های غالیان؛
بخش دوم: اسباب و عواملی كه به طبیعت مذهب وهّابیت بر می گردد. این دسته از عوامل را می توان در دو سبب اساسی زیر منحصر دانست:
سبب چهارم: روش تفکّر وهّابیت؛
سبب پنجم: برون رفت وهّابیت از شیوۀ اهل سنّت در تعامل با مذهب تشیّع.
مرحلۀ دوم: «شناخت تحلیلی مذهب شیعۀ دوازده امامی»
در این مرحله، چهار حقیقت مهم را بررسی می كنیم:
اول: حقیقت توحید و نبوت در مذهب تشیّع؛
دوم: حقیقت احکام و شرایع در مذهب تشیّع؛
سوم: حقیقت اهداف مذهب تشیّع؛
چهارم: حقیقت معنای برخی از واژگان در مذهب تشیّع.
بعد از این كه خواننده مرحلۀ دوم را پشت سرگذاشت، به مرحلۀ سوم بررسی خواهد رسید.
مرحلۀ سوم: «شناخت ریشه ای مذهب شیعه دوازده امامی»
در این مرحله چهار حقیقت مهم مطالعه می شود:
پنجم: حقیقت منابع مذهب تشیّع؛
ششم: حقیقت امامت در مذهب تشیّع؛
هفتم: حقیقت هویّت مذهب تشیّع؛
هشتم: حقیقت منشاء و علل پیدایش مذهب تشیّع.
بعد از پایان بررسی مرحلۀ سوم، خواننده به مرحلۀ بررسی «ویژگی های مذهب تشیّع» می رسد.
ویژگی های مذهب تشیّع
هر چند این ویژگیها مربوط به مرحلۀ «شناخت تحلیلی مذهب تشیّع» است ولی ما با تعمّد بیان این ویژگیها را به تاخیر انداختیم؛ زیرا این ویژگیها آخرین مسایل اعتقادی هستند كه وهّابیان توانایی شناخت آن را دارند. در این بخش سه ویژگی از ویژگیهای این مذهب را بررسی می كنیم:
ویژگی نخست: اعتدال مثبت در تعامل با اهل بیت(علیه السلام) در مذهب تشیّع؛
ویژگی دوم: واقع گرایی در تعامل با صحابه در مذهب تشیّع؛
ویژگی سوم: غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) در مذهب تشیّع.
مراحل ذكر شده، گام های پژوهش در مذهب تشیّع است. ضروری است هنگام تبیین مذهب تشیّع برای وهّابیان، به ترتیب پیش گفته، ملتزم باشیم. در این كتاب تلاش می شود بحثی مختصر دربارۀ هر كدام از این محورها و بنا به ترتیب مذكور به شما ارائه شود.
این شكل خلاصه ای از «روش جدید» را در تبیین مذهب تشیّع برای وهّابیان نشان می دهد:
ترتیب مراحل سه گانۀ[16] در شناسایی مذهب تشیّع
مرحلۀ شناخت انتسابی تشیّع
بحران خلط میان تشیع و فرقه های غالیان؛
علل خلط؛
آثار خلط؛
درمان خلط.
مرحلۀ شناخت تحلیلی تشیّع
حقیقت توحید و نبوت در مذهب تشیّع؛
حقیقت احکام و شرایع در مذهب تشیّع؛
حقیقت اهداف مذهب تشیّع؛
حقیقت مفهوم برخی واژگان در مذهب تشیّع.
مرحلۀ شناخت ریشه ای مذهب تشیّع
حقیقت منابع مذهب تشیّع؛
حقیقت امامت در مذهب تشیّع؛
حقیقت هویّت مذهب تشیّع؛
حقیقت منشا و علل پیدایش مذهب تشیّع.
نتیجه: ویژگیهای مذهب تشیّع
اعتدال مثبت در تعامل با اهل بیت(علیهم السلام) در مذهب تشیّع؛
واقع گرایی در تعامل با صحابه در مذهب تشیّع؛
غیبت امام دوازدهم در مذهب تشیّع.
مرحلۀ نخست
شناخت انتسابی مذهب تشیّع
«و لا تلبسوا الحقّ بالباطل»؛ «حق را با باطل نپوشانید.»[17]
اولین نکته ای که باید نویسندگان سایر مذهب در هنگام نگارش دربارۀ تشیع, مراعات نموده به آن ملتزم باشند, در نظر داشتن این مرحله از شناخت تشیع است. نویسندگان باید به این مرحله توجه کنند تا به گناه زشت نمایی حقایق و ویژگیهای مذهب تشیع گرفتار نشوند. در این مرحلۀ مهم و ضروری به این نتیجه می رسیم كه میان «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» و «مشخصات غلو»، میان حقایق و ویژگی های بلند اسلامی شیعی و میان خصوصیات مبتذل و پست فرقه های منحرف غالی و همچنین میان عقیدۀ الاهی و اسلامی شیعه و میان افسانه های بشری مجوسی، جدایی اساسی و تفاوت ریشه ای وجود دارد.
در این مرحلۀ آغازین و مهم، پی آمدهای خطرناك خلط میان «اندیشۀ اسلامی تشیّع» و «اندیشۀ غلوگرا» را می شناسیم. این آمیخته بینی تاثیر زیادی بر پیروان اندیشۀ وهّابی گذاشته است و باعث شده مسائلی را به شیعه نسبت دهند كه از شیعه و حقایق و ویژگی های آن كاملا بیگانه است.
ما چاره ای جز درک این مرحلۀ شناختی نداریم. شاید وجود این مرحلۀ مهم، یكی از دلایلی باشد كه التزام به شیوۀ صحیح طرح شده در این كتاب را ضروری می كند. عدم درک این مرحله، باعث شده تا پیروان تفکّر وهّابیت, آن چه از پس مانده های عقاید مجوسی، نصرانی و یهودی به گوششان رسیده، به شیعه نسبت دهند. همچنین درک نکردن این مرحله باعث شده تا حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را به گونه ای نامناسب و مضطرب ارائه كنند.
من یقین دارم «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» تنها هنگامی به همان صفا و پاكیش، شناخته می شود كه به این گام نخست, مهم و اساسی توجه لازم شود.
ما در این كتاب به این مرحله, عنوان «شناخت انتسابی مذهب تشیّع» را اطلاق کرده ایم, زیرا لازم است پیش از شروع به بررسی «حقایق مذهب تشیّع» میان گوهر تشیّع و حقیقت غلو، تفاوت قایل شویم. همین عدم تمییز، باعث شده پیروان فكر وهّابی افسانه ها و خرافاتی را كه مربوط به فرقه های منحرف غالی است، به شیعه نسبت دهند. در این مرحله به تفصیل دربارۀ نسبتهایی كه به شیعه داده می شود سخن می گوییم؛ مسایل و باورهایی كه در حقیقت مربوط به غالیان است. به همین جهت, این مرحله «شناخت انتسابی مذهب تشیّع» می باشد. از آن جا كه پشتوانۀ «حقایق و ویژگیهای مذهب تشیّع» قرآن كریم و سنّت شریف پیامبر اكرم (صلّی الله علیه وآله) ضرورتاً با اعتقادات شرك آلود و بت پرستانۀ برگرفته شده از باورهای مجوسی، یهودی و مسیحی ریشه دارد، تفاوت دارد.
به یقین، تنها در صورتی كه وهّابیان از شبهۀ خلط میان شیعه و فرقۀ غالیان رها شوند، پژوهش و بررسیهای آنان دربارۀ حقایق و ویژگی های تشیّع تصحیح می شود.
در این مرحله، در ابتدا به توضیح و تبیین مشكل «خلط وهّابیان میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان» پرداخته ایم. بعد از تبیین و توضیح این مشكل فكری، به شكل علمی، اسباب و علل پدید آورندۀ این بحران را بررسی نموده ایم.
در این جا لازم است این تذکر را مطرح کنیم که پیشینیان اهل سنّت همانند اندیشمندان متأخّر و معاصر اهل سنّت از این مشكل رهایی یافته اند. به همین جهت هم از مذهب تشیّع دفاع كرده، به كسانی كه همچنان میان تشیّع و فرقۀ غالیان خلط می كنند، حمله می كنند.[18]
قبل از كامل كردن سخن ازاین مرحله، لازم است دربارۀ مساله ای ضروری، در روشی که ترسیم کرده ایم، سخن بگوییم:
این شیوه -همانگونه كه قبلاً اشاره كرده بودیم- به سه مرحله تقسیم می شود. این مراحل سه گانه به شكلی مشخص و ترتیبی معین سیر کرده است. ضروری است در گفتگو بدون كمترین كاستی و یا دگرگونی، به همین شیوه و ترتیب، ملتزم بود.
یقین دارم و مطمئن هستم ملتزم نبودن به این ترتیب و روش باعث می شود این شیوه، سازه ها و هدف اساسی خود یعنی «تصحیح پژوهشهای وهّابیان دربارۀ مذهب تشیّع» و «تبیین تفاوت روش اهل سنّت و شیوۀ وهّابیت در بررسی این مذهب» را از دست بدهد.
یقین داریم، نگاشته های وهّابیت دربارۀ شیعه تنها و تنها هنگامی از تشویه، انحراف و مسخ نجات پیدا می كند كه به این شیوه پایبند شوند.
هنگامی كه به دلایل موفقیّت پیشینیان اهل سنّت در مقایسه با وهّابیان، نگاهی اجمالی می اندازیم، روشن می شود كه علّت اساسی موفقیت آنان در شناخت حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع این بوده كه به بحران فكری خلط میان شیعه و غالیان گرفتار نشده اند.
همان گونه كه گفتیم این مرحله، یعنی مرحلۀ شناخت انتسابی گامی، مهم و ضروری است زیرا در صورت تصحیح اشتباه وهّابیت در این مرحله, به شكل طبیعی اشتباههای دیگر وهّابیان هم در تفسیر حقایق و ویژگیهای شیعه (مراحل اول و دوم) برطرف می شود؛ در نتیجه، تحقیقات آنان بر اساس روشی واقع گرایانه و نظامی علمی پایه گذاری می شود. به دلیل اینکه اندیشمندان معاصر اهل سنّت در این مساله، همان روش گذشتگان را پیشه كرده اند به خوبی خطرناك بودن اشتباه را در بررسی این مرحله، درك می كنند و به همین جهت، در تفسیر حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع به شكلی متفاوت با وهّابیان عمل كرده اند. آنان تفسیر وهّابیان از این حقایق و ویژگی ها را نپذیرفته اند. اندیشمندان متأخر اهل سنّت، موازینی علمی را در این مساله تدوین كرده اند كه ضروری است وهّابیان هم پیش از تفسیر «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» به این روشها بازگردند. به همین جهت، بررسی این مرحله، ضروری است، تا مبادا شیوۀ وهّابیان بر عوام و غیر عالمان اهل سنّت تاثیر بگذارد.
پیروان اندیشه وهّابیت هم تنها با تامّل در خطر اشتباه، در این مرحله خواهند توانست «حقایق و ویژگیهای مذهب تشیّع» را بشناسند.
به همین جهت در این مرحله, درخواست ما از خوانندۀ محترم، تنها قرائتی سطحی، ساده و مطالعه ای بدون ژرف نگری در معناها و اندیشه ها نیست بلكه خواستۀ ما از خواننده، مطالعه ای است اندیشمندانه و تاملی عمیق، به گونه ای كه به شناخت اهداف نوشتن این مرحله منجر شود. ما به دنبال برانگیختن وجدان پیروان اندیشۀ وهّابی در بررسی و فهم این مرحله هستیم، زیرا منشأ تمامی اشتباهاتی كه وهّابیان در تفسیر «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» به آن دچار شده اند، اشتباه به وجود آمده در این مرحله است. هدف ما از نوشتن این مرحلۀ مهم، بازگرداندن وهّابیان به روش صحیح و سلیم در بررسی «حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع» است. این روش صحیح همان شیوه خداپسندانه ای است كه مقتضای امانت داری دینی هم می باشد.
بنده هم در كتاب خود «الصلة بین الاثنی عشریة و فرقة الغلاة» میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان خلط كرده بودم و در نتیجۀ این خلط شیعیان را كافر اعلام کردم. این اشتباه هم نتیجۀ حتمی عدم شناخت من از این مرحله بوده است، زیرا تكیه گاه من در شناخت مذهب شیعه نوشته های وهّابیان بوده است نه كتاب های اهل سنّت. به همین دلیل ما این مرحله را در رأس هرمی كه در این كتاب برای تبیین عقاید مذهب تشیّع ترسیم شده، قرار می دهیم.
قبل از این كه از خواب غفلت خود نسبت به این مرحلۀ مهم بیدار شوم, پندارها، عقاید مجوسی و بت پرستانه را به مذهب شیعه نسبت می دادم. من در كتاب خود «الصلة بین الاثنی عشریة و فرقة الغلاة» افسانه های دوران جاهلیت، شطحیات صوفیه و تمامی اندیشه های فرقه های غالی و آلودگی های بت پرستانۀ آنان را به شیعه نسبت می دادم. بطلان این نسبت ها را به شكل تفصیلی در كتاب دیگرم «رحلتى من الوهّابیة إلی الإثنى عشریة» تبیین كرده ام.
من در كتاب خود «الصلة بین الاثنی عشریة و فرقة الغلاة»[19] تمامی اندیشه های بت پرستانه و غلوگرا را به شیعه نسبت دادم و می پنداشتم به حق قلم می زنم. بعد از شناخت این مرحله, خطای خود را كشف كردم و فهمیدم كه اشتباه در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب شیعه مساوی است با خلط میان این مذهب و فرقۀ غالیان. بعد از تصحیح اشتباهم در شناخت مرحلۀ انتسابی، دیگر میان تهمت های نادرستی كه به شیعه منسوب می شد و حقایقی كه شیعه دارا بود و از او نفی می شد، تفاوت قائل می شدم. بعد از پدید آمدن این تحول, كتابم را كه فقط مدت كوتاهی به زمان چاپ آن باقی مانده بود، آتش زدم.
در آن زمان-قبل از تصحیح شناختم از این مرحله- گمان می كردم می توانیم ویژگی هایی چون گرایش به مجوسیت، یهودیت و غنوصیت را بر مذهب شیعه اطلاق كنیم, ولی بعد از فهمیدن اشتباهم در شناخت این مرحله یقین كردم این ویژگی ها فقط بر گروه های منحرف غالی صدق می كند. همچنین شناخت اشتباهم در این مرحله با خروج من از شیوۀ وهّابیان در بررسی ویژگی های مذهب شیعه ارتباطی تنگاتنگ دارد.
این شناخت باعث شد شیوۀ پیشینیان و معاصران اهل سنّت را در بررسی ویژگی های شیعه برگزینم، البته نه به شكل تام و تمام. آن چه كه در تصحیح و بهسازی نگاهم به شیعه تاثیر به سزایی داشت، همان رفع اشتباه من در شناخت این مرحله بوده است. همین شناخت در نجات من از مشكل خلط تاثیر كلیدی داشت. مشكلی كه باعث شده بود سهم و نصیب غالیان را به شیعه نسبت دهم.
بدون شك محیطی كه در آن رشد كرده بودم, با شکل گیری این مشکل برای من, ارتباط پیوسته ای داشت. من در شهر صنعاء(پایتخت یمن) و در دانشكده های دینی وهّابی تحصیل كردم. در این دانشكده كتاب هایی دربارۀ شیعه منتشر می شود كه نویسندگان این كتاب ها هنوز به خطرناك بودن اشتباه در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع پی نبرده اند. به همین جهت هم میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان خلط می كنند و خرافات و تصوراتی بت پرستانه و غلوآمیز را به شیعه نسبت می دهند. این كتاب ها بر من تاثیر زیادی گذاشته بود. این كتابها بر اساس شیوۀ وهّابیت تدوین شده بود و در این دانشكده ها هم تنها به همین كتاب ها اكتفا می شد. شیوۀ وهّابیان, خلط میان مذهب تشیّع و فرقه های غالیان است. انتشار كتاب هایی که دانشمندان اهل سنّت دربارۀ شیعه نوشته اند, در چنین دانشكده هایی ممنوع است. زیرا شیوۀ تحقیق این كتاب ها با نوشتارهای وهّابیان متفاوت است. اندیشمندان اهل سنّت معتقدند وهّابیان میان مذهب تشیّع و فرقه های غالیان خلط كرده، لغزش های غالیان را به شیعیان نسبت می دهند.
بعد از گذشت مدت زمانی فرصتی پیدا كردم تا برخی از كتاب های بزرگان اهل سنّت را در موضوع باورهای شیعه، مطالعه كنم. به شدت شگفت زده شدم زیرا دریافتم این شیوه با روش وهّابیان تفاوت بنیادین دارد، خطر اشتباه در شناخت انتسابی مذهب تشیّع را درك می كند و معتقد است وهّابیان كمترین تفاوت های موجود میان تشیّع و غلو را هم درك نكرده اند و سخن این شیوه این است: خواننده در مطالعۀ نوشتارهای وهّابیان دربارۀ تشیّع هیچ گاه از محدودۀ نتیجه ای پیش بینی شده در شناخت حقایق مذهب شیعه خارج نمی شود. دانشمند معاصر سنّی مذهب (استاد حامد حنفی)[20] دربارۀ این موضوع می نویسد:
( بعد از گذراندن دوره ای طولانی در پژوهش و بررسی عقاید امامان شیعۀ دوازده امامی به شكل خاص و شیعه به شكل عام، از تحقیقات خود به نتیجۀ قابل توجهی نرسیدم)[21]
بزرگان اهل سنّت معتقدند وهّابیان خطر اشتباه در مرحله شناخت انتسابی مذهب تشیّع را نشناخته اند به همین جهت و به شكل طبیعی میان شیعیان و غالیان تفاوتی قائل نمی شوند. اندیشمند اسلامی مصری و سنّی مذهب، استاد(انور الجندی)- رحمه الله- در كتاب ارزشمند خود(الإسلام و حركة التاریخ) در این باره می نویسد:
(حق این است كه پژوهشگر بیدار باشد و میان مذهب شیعه و مذهب غلو تفاوت قائل شود. غالیان كسانی هستند كه امامان شیعه، خود به آنان تاخته اند و پیروان خود را از اندیشه های نفوذی آنان بر حذر داشته اند.)[22]
علّامه و اندیشمند اسلامی مصری استاد(عبد الواحد وافی)[23]- رحمه الله- در كتاب پر ارزش خود(بین الشیعة و السنّة) این مشكل فكری را حلّ كرده است و از جمله مواردی كه بیان می كند این عبارت است:
(بسیاری از نویسندگان ما، بین شیعیان جعفری و سایر گروه های شیعه خلط كرده اند.)[24]
امام اهل سنّت در دوران معاصر شیخ(محمد الغزالی)- رحمه الله- در تصحیح روش وهّابیت در بررسی مذهب تشیّع تلاش های فراوان و نتیجه بخشی انجام داده است. همانگونه كه در مقاومت در برابر مقلّدان اندیشۀ وهّابی تلاش های خستگی ناپذیری انجام داده. او در برای درمان بیماران مشکل فکری خلط میان تشیع و فرقه های غالی یا به تعبیر دقیق تر برای درمان بیماران مشکل اشتباه در مرحلۀ شناخت انتسابی تشیع، تلاشهای زیادی انجام داده. او در این باره می گوید:
( برخی از این تهمت زنندگان(كسانی كه میان تشیّع و مذهب غلو خلط كرده اند) این عقیده را رواج می دهند كه شیعیان پیروان علی هستند و اهل سنّت پیروان محمد؛ شیعیان معتقدند علی برای مقام رسالت شایسته تر بود و این مقام به خطا به شخص دیگری رسیده است. این تهمت ها سخنانی بیهوده، زشت و دروغ پردازیهایی بی منطق است.)[25]
این عقاید تنها دربارۀ گروه های غالی از بین رفته در طول تاریخ صدق می كند.
امام محمد غزالی- از عالمان طراز اول معاصر اهل سنّت- در كتاب ارزشمند خود(لیس من الإسلام) در گسترۀ وسیع تری و در نقد شیوۀ متاخران اهل سنّت یعنی مقلدان وهّابیت در بررسی تشیّع و كسانی كه هنوز میان شیعیان و غالیان تمییز نمی دهند بیان می كند:
( (برخی از كسانی كه میان شیعه و فرقه غالیان خلط كرده اند) از روی تهمت و برای انتقام گیری از شیعه، اعتقاد به تحریف و كاسته شدن از آیات قرآن را به شیعه نسبت می دهند.)[26]
برخی از متفكران اهل سنّت معتقدند روش وهّابیت در بررسی عقاید شیعه به تندروی كشیده شده است و در این شیوه میان تشیّع و غالیان خلط شده، و این روش در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع منحرف شده است.
اندیشمند اسلامی سنّی مصری استاد(محمد البهی)[27]-رحمه الله- این دیدگاه را پذیرفته است. او در جایگاه نقد روش وهّابیان در بررسی عقاید تشیّع می گوید:
(وهّابیت شكاف اختلاف را میان شیعه و سنّی عمیق تر كرد. این گسل از قرن هیجده میلادی در اثر كشمكش های مذهبی میان شیعه و سنّی، گسترده و بلكه شدیدتر از گذشته شده بود. اوج گیری اختلاف به این شکل بر دعوت وهابیّت تاثیر منفی گذاشته است.)[28]
علّامه سنّی مذهب (عبدالحلیم الجندی)- حفظه الله- دربارۀ كسانی كه میان شیعه و غالیان خلط كرده اند می نویسد:
( ...كردار غالیان را به شیعه نسبت دادند... و بدین سان در فهم دیگران هم تاثیر منفی گذاشتند. ادعاهایی را به شیعه نسبت می دهند كه شیعیان از آن ها بیزارند؛ مانند این كه امام از نظر ظهور و اتحاد همان خداست. این عقیده همان غلوی است كه انسان را به كفر می رساند.)[29]
در حقیقت كسی كه مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع را به خوبی درك نكرده باشد به راحتی به شیعه مسایلی را نسبت می دهد كه هیچ ارتباطی با آن ندارد. و همانند كسانی می شود كه دكتر طه حسین[30]- رحمه الله- دربارۀ آنان می نویسد:
( دشمنان شیعه آن چه را شیعیان می دانستند و نمی دانستند به شیعه منتسب كرده اند... آنان به شنیده های خود از شیعه و آن چه با چشمان خود از زندگی شیعیان دیده اند، اكتفا نكردند بلكه مطالبی بیش از آن چه گفته و شنیده بودند اضافه كردند... باز هم به این مقدار بسنده نكردند... تمامی این مسایل را به پیروان اهل بیت(علیهم السلام) نسبت دادند... دشمنان در كمین آنان هستند، تمامی گفتار و كردار آنان را زیر نظر دارند و بیش از آنچه گفته و شنیده اند را به آنان منتسب می كنند و گفتارها و كردارهای شگفت آوری را بر آنان بار می كنند... زمان به پیش می رود و این بحران پیچیده تر و مشكل تر می شود و با دور شدن ذهن مردم از احادیث مسایل با هم خلط می شود.)[31]
همان طور كه پیشتر گفتیم یكی از بزرگان اهل سنّت كه خطر بحران خلط میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان را درك كرده است، علّامه دكتر علی عبدالواحد وافی[32] است. ایشان در كتاب (بین الشیعة و السنّة) به حلّ این مشكل پرداخته است. او در جایگاه رد كردن پندار وهّابیان و بطلان غوغاهای ساختگی آنان میان شیعه و سنّی، می نویسد:
(... هر چند در نگاه اول اختلاف میان ما و آنان( اهل سنّت و شیعه) بزرگ می نماید ولی در بسیاری مواضع اختلاف ما و آنان از چارچوب اجتهاد جایز، فراتر نمی رود.)[33]
یكی دیگر از بزرگان اهل سنّت كه درك كرده عامل اساسی تكفیر شدن شیعیان خلط وهّابیان میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان است، اندیشمند سنّی اسلامگرا (فهمی هویدی)- حفظه الله- است. او در این باره می نویسد:
( یكی از محورها و طرح های اساسی در اندیشۀ وهّابیت كافر دانستن شیعیان است.)[34]
تمامی سخنانی را که از بزرگان اهل سنّت نقل کردیم، نشان می دهد شیوۀ وهّابیت در بررسی مذهب تشیّع، آنان را به خلط میان تشیّع و غالیان كشانده است و به همین جهت هم در گام شناخت انتسابی این مذهب منحرف شده اند.
برخی از دانشمندان اهل سنّت معتقدند پندارهایی كه پیروان مذهب وهّابی دربارۀ شیعه دارند با ویژگی ها و حقایق این مذهب در تناقض و یا تصادم است، و مساوی و متحد با حقیقت غلو است نه باور شیعه. این عقیده را می توانیم در نوشته های اندیشمند اسلامی سنّی مذهب (سالم البهنساوی)-حفظه الله- ببینیم. ایشان نویسندۀ كتاب (السنة المفتری علیها) است و در شمار كسانی است كه خطر بحران خلط میان شیعه و غالیان را درك كرده اند. به تعبیر دقیق تر و صحیح تر جزو كسانی است كه خطر اشتباه وهّابیت را در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع شناخته اند. كتاب او دربردارندۀ پژوهشی است ژرف كه ضرورت تجدید نظر و تصحیح شیوۀ وهّابیان را در بررسی عقاید شیعه گوشزد می كند. این كتاب بیان می كند وهّابیان از روش تحقیقی اهل سنّت در بررسی این مذهب، خارج شده اند و نیز از تمامی تهمت های پراكنده شده در مجامع وهّابی انتقاد می كند. یكی از مهمترین این تهمت ها، ادعایی است كه می گوید: (در نزد شیعیان قرآن دیگری وجود دارد...) استاد بهنساوی به این تهمت حمله كرده، می گوید:
( قرآن موجود در بین اهل سنّت همان قرآنی است كه در مسجدها و خانه های شیعیان وجود دارد.)[35]
برخی از اندیشمندان اهل سنّت معتقدند پیروان فرقه وهّابیت تصورات خود دربارۀ شیعه
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اهل سنت،
،
:: برچسبها:
عصام العماد,
گفتگوی اعتقادی,
وهابیت,
تشیع,